آیداآیدا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره

دخمـــل جیـــــگر طــــلا

هیســـــــــــ

چند روز پیش یه چیزی از دست خاله نگار افتاد یه دفعه گفتی :چی شد؟ همه تعجب کردن این اولین جمله ایه که گفتی عسیسم یاد گرفتی انگشتات رو میشماری ولی فقط به پنج که میرسی میگی: پَ وقتی بهت میگیم آیدا هویی شو دستات رو میگیری رو هوا میگی هوووووو وقتی هم میگیم بینی ات کو؟ یا پاهات کو؟ گوشات کو؟ نشون میدی هر حیوونی رو که میبینی میگی هاپ هاپ مثلا چند روز پیش به ماهی توی تنگ اشاره کردی و گفتی هاپ هاپ هر چقدر هم که گفتم خاله جون بگو ماهی فایده نداشت عکس جوجه نشونت دادم میگم جوجو چی میگه جیک جیک تو هم یاد گرفتی گفتی جیک جیک یه وقتایی انگشت اشاره ات رو میگیری بالا و تکون میدی میگی جیززه توی این عکس داری میگی هیســـــــــــــــــــــــ...
12 ارديبهشت 1392

تولد آیدا+ تحویل سال

تولد یک سالگی آیدا به پیشنهاد مامانش توی پارک برگزار شد کلی هم فشفشه روشن کردیم چهارشنبه سوری ای بود واسه خودش اولش که کلا این شکلی بود حسابی جدی و از خنده خبری نبود اما بعد از کلی تلاش و شکلک در آوردن این شکلی شد اینم تلی که خاله نفیسه براش خریده (خاله فاطمه منو کشت از بس گفت یه عکس با تلی که خریدیم از آیدا بذارم ، حالا خاله فاطمه  (به قول نگار : خاله الکی ) اینم عکس درخواستی شما ) ولی حسابی هوا سرد بودا اینم یه عکس با کلاه مامانش بعد از جشن تولد توی خونه حسابی سر حال شده بود از قبل شیطون تر و بانمک تر شدی خاله جون و البته چهره ات کپی مامانته  نسرین کوچولو اینم عکس تحویل سال تو خونه مادرج...
1 فروردين 1392

آیدا میره شیراز

ایشالله فردا آیدا با مامانی و بابایی میرن شیراز سفر خوش بگذره عسیسم داره سوت میزنه ها انقده از این کلاهه خوشم میاد شبیه اون کارتونه که الان اسمشو یادم نمیاد میشی   ...
19 اسفند 1391

سه کلمه+ شیطنتات

سه تا از کلمه هایی که میگی رو یادم رفت بنویسم (کیه؟= کیه)اینو وقتی صدای زنگ بشنوی میگی (چی؟=چی) (دا= دالی)   وقتی شیطنت آیدا گل میکنه میره زیر میز میخواد سیم های کامپیوتر رو بکشه داره میخنده که دعواش نکنم آیدا در حال الو کردن اینجا هم مثلا داره سوت میزنه سوت زدنو تازه یاد گرفتی خاله جون اینم از علاقه شدید آیدا به ریختن کتابای من (چه قیافه جدی و مصممی به خودش گرفته ) راستی آجی یادت رفته عنوان آپ های قبلی رو بزنی!!!! ...
16 اسفند 1391

اولین کلمه

تو عکس بالاتازه از خواب بیدار شدی فدات بشم  حسابی مریض شدی و حالت خوب نیست الان هم خونه مامان جون و باباجونی این چند روزه نزدیک بود اتاقمو  سیل ببره!!!! از بس حالت بهم میخورد خاله جون  یه آمپول ضد تهوع هم دکتر نوشته بود برات که دیروز زدی عزیزم بر خلاف همه بچه ها به جای مامان و بابا اولین کلمه ای که گفتی آیدا بود می گفتی آددا ای دخمل خودشیفته الان چهار تا کلمه یادگرفتی و میگی (اِده= بده) (اَف=رفت) (آیـــدا=آیدا) (ماما=مامان) البته مامان رو فقط تو گریه هات میگی!! قربونت برم که تا دوربین میبینی میخندی چشمات خمار شده خدایا این جوجوی مارو زودی خوبش کن تولدت نزدیکه باورم نم...
10 اسفند 1391